آیلینآیلین، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 8 روز سن داره

آیلین جونی

اندیشه

سلام آیلین جونم ؛ اینجا شما افتخار دادید و اومدید اندیشه خونه خاله سمانه .کلی با هم گشتیم و رفتیم فروشگاه حامی و تو اون اسباب بازی فروشی عکس هم گرفتیم. تو پاساژ بازار بزرگ هم یه اسب سکه ای سوار شدی که عکسش رو گذاشتم. خیلی به هممون خوش گذشت خاله. ...
21 آبان 1390

جوجویه!

سلام عزیزم این متنی که دارم می نویسم رو شاید وقتی بزرگ شدی بخونی. امروز دارم عکساتو نگاه می کنم چقدر زود بزرگ شدی. امروز یک سال و 7 ماهته ولی هنوز نمی تونی خوب صحبت کنی ما بین خودمون میگیم قان قان میکنی یعنی داری سعی میکنی حرف بزنی البته بعضی کلمات رو خوب میگی مثل جوجو، جی جی!، بیه(یعنی بیا!)، بابایه(بابا!)، ما(مامان!)، جیس(جیش!). یه سرس جملاتم میگی که معلوم نیست چی میگه ولی وقتی میگی نگاه معنادارت نشون میده خیلی جمله مهمی رو گفتی و از این که ما سواد فهمیدنشو ندارم ناراحتی(اینو از نگاه عاقل اندر سفیحت فهمیدم!). خیلی شیرین شدی. یه روز نبینیمت دلمون واست تنگ میشه. بزرگ بشی می فهمی که اینکه حداقل یک نفر تو این دنیا باشه که دلش واسه دیدنت ...
15 مهر 1390

به برگ گل دست نزنین شهریور 1390

این آخر هفته شوهرخاله مهدی و خاله سمانه و خاله دلارام مهمون خونه آیلین جونی بودن .آیلین جونی واکسن زده بود اونم نه یکی دوتا یکی به پای راست و یکی به دست راستش . خیلی هم درد داشت و مثل همیشه شیطون نبود . شوهرخاله مهدی هم برای اینکه بخندونتش الکی می خندید و می گفت هاهاها آیلین بلا هم اداشو در می آورد و الکی می خندید.آره دیگه بچه های این دورزمونه گول نمی خورن.یه سیدی شو گذاشته بودیم که توش می گفت به برگ گل دست نزنین .... ماهم شروع کردیم به خوندن با اون که یهو آیلین زد زیر گریه .تازه اونجا فهمیدیم که نسبت به جمله دست نزن حساسه بس که اومده کنجکاوی کنه به هرچی دست زده گفتن دست نزن فکر می کنه داریم دعواش می کنیم . خلاصه یه آهنگ دیگه گذاشتیم که می گ...
11 مهر 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آیلین جونی می باشد