آیلینآیلین، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه سن داره

آیلین جونی

یه خاطره

1390/7/11 14:25
نویسنده : خاله سمانه
166 بازدید
اشتراک گذاری

این آخر هفته خونه مامانبزرگ آیلین جونی سم پاشی شد و ما برای جلوگیری از سم زدگی به خونه آیلین جونی اینا پناهنده شدیم. اولش آیلین جونی خواب بود ولی کم کم از سروصدای ما بیدار شد و ما هم از فرصت استفاده کردیم و حسابی آیلین بازی کردیم. آخه خاله راستش برای ما مثل یه عروسک می مونی آخه اولین نوه ای دیگه . من که خالت هستم اینقد از بزرگ شدنت و تغییراتی که می کنی ذوق زده میشم ! یه عروسک بزرگ تر از خودت هم داری که بغلش می کنی ، بهش می می میدی، پیش پیش لالاش می کنی .چند تا دگمه داره که فشار می دی برات کلمات رو یاد میده و خاموشش می کنی میگه خدانگهدار عزیزم شما هم خاله باهاش بای بای می کنی .با اینکه خودت حرف نمی زنی ولی منظور عروسک رو می فهمی .چند تا سیدی آموزشی هم داری که باز ادای عروسکاشو در میاری .دوست دارم زودتر به حرف بیای خاله تا صدای قشنگتو بشنوم. مثلا وقتی میام خونتون بهم بگی دلام خاله دمانه.منم کلی ذوق کنم بگم ای دون! خلاصه عصر باهم  رفتیم پارک و کلی سرخوردیم و ساندویچ خوردیم آیلین جونی هم ماکارونی خورد اونم به شیوه خودش که یه رشته رو با دست کوچولوییش برمیداره و نوکش رو میذاره تو دهنش بعد هورت می خوردش.دوتا گربه هم تو پارک بودن که آیلین خاله ازشون نمی ترسید اونا هم فهمیده بودن می خواستن بخورنش آیلین هم دستش رو می برد جلو ما هم جیغ میکشیدیم. خلاصه دوباره برگشتیم  ،شب هم خونه آیلین جونی اینا خوابیدیم و صبح من و شوهرخاله مهدی از همونجا رفتیم سر کار.آخیش خاله هر وقت سر کار خسته میشم میام سری به وبلاگت می زنم و عکساتو می بینم تا خستگیم در بره قربونت برم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آیلین جونی می باشد